loading...
وصال آرزو
یوسف دوست بازدید : 99 پنجشنبه 27 بهمن 1390 نظرات (0)

 پرکن پیاله را

که این آب آتشین

دیری است ره به حال خرابم نمی برد

این جامها

که در پی من می شود تهی

دریای آتش است که ریزم به کام خویش

گرداب می رباید و آبم نمی برد

من با سمند سرکش و جادویی شراب

تا بیکران عالم پندار رفته ام

تا دشت پر ستاره ی اندیشه های ژرف

تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی

تا کوچه باغ خاطره های گریز پا

تا شهر یادها.

دیگر شرابم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد

پر کن پیاله را

هان!

ای عقاب عشق

از اوج قله های مه آلودِ دور دست

پرواز کن

به دشت غم انگیز عمر من

آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد

آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد

در راه زندگی

با این همه تلاش و تقلا و تشنگی

با این که ناله می کشم از دل

که آب...آب...

دیگر فریب هم به سرابم نمی برد

پر کن پیاله را...

 فریدون مشیری

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
وصال آرزو"ادبیات وموسیقی پایان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 63
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 18
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 320
  • بازدید سال : 1,720
  • بازدید کلی : 32,216
  • کدهای اختصاصی