loading...
وصال آرزو
یوسف دوست بازدید : 107 پنجشنبه 27 بهمن 1390 نظرات (0)

عشق آن شب مست مستش کرده بود

گفت یارب از چه خارم کرده ای؟

بر صلیب عشق دارم کرده ای؟

خسته ام زین عشق دل خونم نکن

من که مجنونم،تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو،من نیستم

گفت : ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره ی صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی

در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خارت کرده بود

درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
وصال آرزو"ادبیات وموسیقی پایان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 63
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 18
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 319
  • بازدید سال : 1,719
  • بازدید کلی : 32,215
  • کدهای اختصاصی